انتخابات آمریکا  ،  گزینش رئیس جمهور دنیا

 

 دوشنبه ۱۳ آبان  ۱۳۸۷               ۳  نوامبر   ۲۰۰۸

کشور ایالات متحد آمریکا  را میتوان یک دنیای کوچک شده ای تصور کرد که همه کشورهای دیگر در آنجا نمایندگان یا کلنی های  خود را دارند  ،  منتها اروپائی ها و به ویژه انگلستان سهم بیشتری نسبت به جمعیت کشور مبدآ دارند .  از این رو مردم  قریب به اتفاق  کشورها آمریکا را وطن دوم خود میدانند . در واقع این کشور هنوز وضعیت یک کشور سنتی یا نرمال  به مفهوم متعارف را ندارد . در این رابطه و در بین انواع گرایشها وتضادها  از ابتدای پیدایش این کشور یک تضاد پررنگ تر بوده و هست و در آینده جدی تر هم خواهد شد :

  کشمکش  بر سر این است که :  آمریکا  باید  بیشتر در خدمت خودش باشد یا بیشتردر خدمت خارج .

جنگ استقلال که طی آن ارتش استعماری بریتانیای کبیر را شکست دادند تاکنون مهمترین رویداد در این روند طولانی میباشد .  با وجود اینکه هرساله  جشن استقلال  در آمریکا با شکوه تمام برگذار میشود به باور من پروسه استقلال این کشور هنوز تکمیل نشده  . البته سایر کشورها هم همینطور و همگی زیر سایه حکومتی بی نام و نشان قرار دارند که  به زعم من ترکیبی از بانکداران بزرگ و اشراف عالی مقام دنیا میباشند . این استادان اعظم هنوز کنترل مستقیم یا غیر مستقیمی بر  دولتها و مجالس و سازمان ملل و ارتشها و دستگاههای اطلاعاتی و حتی سازمانهای مخالف خود مانند گروههای بزرگ تروریستی و غیره را دارند . همین حکومت جهانی ابزارهای مالی و تحقیقاتی و علمی بسیار گسترده ای را به علاوه صدها هزار روشنفکر و دانشمند  در خدمت خود دارد .  تلاش اول او این است که کارها را تا جای ممکن به خوبی و خوشی پیش ببرد . ولی اگر کارها با مشکل جدی روبرو شد  و یا منافع خاصی اقتضاء کرد از به کار بردن اوج شقاوت و بی رحمی هم ابائی ندارد .  جنگهای بزرگ ۵۰ سال اخیر ،  سر نوشت کندی ها ، گاندی ها  ، ذولقار علی بوتو، شاه ایران  و بسیاری دیگر را تحقیق کنید  شاید نقش استاد آشکار شود . البته  آنان در نیمه اول قرن بیستم دو درگیری خانوادگی هم پیداکردند  که به صورت  دو جنگ جهانی اول و دوم  نمود بیرونی پیدا کرد و سپس باهم مجددا به سازش رسیدند و آن توافق و رهبری آنان  تا به امروز با خطر جدی روبرو نشده . با این نگاه کلی به انتخابات  آمریکا میپردازم .

  مفاهیمی  مانند  دموکراسی  ،  جوامع آزاد ،  سرمایه داری   یا  اقتصاد آزاد   ، سر مایه داری دولتی ،  بخصوص در این اواخر مورد توجه زیادی قرار گرفته .  بدون اینکه وارد این مباحث شوم و اگر بخواهم  با ملاک قرار دادن آنچه امروزه ، که  خوب یا بد   در عمل  وجود دارد ،  مقایسه نسبی انجام دهم تصور میکنم  هنوز این دموکراسی  محدود در وجوه عمده اش   در کشور آمریکا از سایر کشورهای بزرگ  دیگر بیشتر است .  با این مقایسه نسبی  بقیه موضوع را دنبال میکنم .

در باره این مبارزه  انتخاباتی نظریات متنوعی ابراز میشود  :  گروهی میگویند  جنگ زرگری است گروهی دیگر آنرا نمایش یا تبلیغ دموکراسی آمریکائی میدانند و دیگران آنرا به چیزهای دیگری تعبیر میکنند . به نظر من این مهمترین مبارزه واقعی موجود در جهان است و نه فقط مردم آمریکا بلکه همه قدرتها و همه مردم جهان درگیر و یا حساس به آن هستند  .   در هر حرکت یا جنبشی از هر نوعی که باشد گروههای متفاوت اجتماعی شرکت میکنند که به لحاظ عددی بسیار متفاوت هستند ولی همواره یک هسته رهبری کننده دارد . در صورت پیروزی همان بخش رهبری کننده و نزدیکانش   معمولأ    بیشترین استفاده را میبرند و زندگی بقیه گاه در مجموع بهتر میشود و گاه بسیار بدتر از سابق .  دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا هم شامل همین الگو هستند با این ویژگی که هردو آنها را گروههای دیگری کنترل و هدایت  میکنند که در میان آنان بانکداران بزرگ جهان دست بالا را دارند .

با این تعبیر و با آن مقدمه موضوع مهمتر این مبارزه انتخاباتی  همان  ایفای نقش بین المللی یا ملی بیشتر و یا کمتر است .  حزب دموکرات برنقش بین المللی بیشتر و حزب جمهوری خواه بر نقش ملی بیشر اسرار می ورزد  .   به زبان دیگر یکی بر اراده جامعه جهانی و دیگری بر اراده آمریکا تأکید دارد .   برتری حامیان نقش بین المللی به معنی نفوذ بیشتر خارجیان در آمریکا هم هست و به عکس .  حمایت آشکار  یا پنهان مردم و دولتهای خارجی ار آقای باراک اوباما نشانه واضح این جنبه انتخابات  آمریکا میباشد .  یعنی در این مبارزه انتخاباتی همان مبارزه دیرینه برسر استقلال  آمریکا  هم ادامه و هم رنگ بیشتری دارد .

 دعوای رهبری

همانطور که گفته شد مرکزی بالاتر فعالیتهای هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه  را تحت نظارت دارد و برایش فرق چندانی نمیکند که این برنده شود یا آن .  آن مرکز را میتوان شبیه یک  کمیسیون عمدتآ خارجی و یا بین المللی  و یا به بیانی دیگر چند ملیتی تصور کرد   است که  آمریکا فقط یکی ازجناح هایش هست .  وقتی  رویدادهای اقتصادی سیاسی و نظامی چندسال اخیر را در ذهن خود مرور میکنم  و رابطه و پس و پیش آنها را در نظر میگیرم اینطور نتیجه میگیرم که نه مرکز رهبری تغییر کرده و نه هدفش بلکه فقط تاکتیک یا روش رسیدن به مقصود را اصلاح و به روز     update   کرده . از قرار معلوم چوب لای چرخ تیم جرج بوش دوم گذاشتند و یا او را به بیراهه سوق دادند زیرا به هرحال بوش به قدرتهای خارجی که نام   جامعه جهانی   را بر خود نهاده اند روی خوشی نشان نمیداد  . البته آن جامعه جهانی چیزی اساسأ سوای آمریکا نمیخواهند فقط خوششان نمیآید آمریکا هم عمل کننده و هم تصمیم گیرنده اصلی باسد . قدرتهای بین المللی  میخواهند آمریکا مانند پهلوانی  یا به اصطلاح عامیانه  گنده لاتی باشد که از شاه فرمان میگیرد  و خیال میکنم  این شاه  همان دربار بریتانیای کبیر است که هرچند دیگر کبیر نیست ولی کبر خود را حفظ کرده و هنوز در مستعمرات سابق خود که آمریکا هم یکی از آنان است  حداقل نفوذ فراوان دارد .  در جائی خواندم که ۱۷   نفر از  ۴۳  رئیس جمهور  سابق آمریکا عضو فراماسون بوده اند . هر کس فرصت دارد برود تحقیق کند و صحت یا سقم این مطلب را در بخش نظردهی بنویسد .

حزب جمهوری خواه

راجع با این حزب گفتگو بسیار شده و از آن میگذرم .  در مجموع  حزب جمهوری خواه وضعیت با ثبات تر دارد و آقای  جان مک کین ظاهرأ گرایش به جناح میانه رو حزب دارد .

 حزب دموکرات

حزب دموکرات در حال حاضر  از پایگاه اجتماعی گسترده تری برخوردار است ولی  اختلافات درونیش بیشتر است .  شعار اصلی حزب دموکرات که همه جا را مزین کرده  change   است  .  همین    change   را  من بررسی میکنم و بقیه اش که انواع وعده های دلنشین به ویژه برای طبقات محروم و جوانان و دانشجویان که بیشترین مشتاقان آقای باراک اوباما میباشند با خودتان .   از صحبتهائی که در باره change  و همزمان انتقادهای تند و تیز که به کارهای دولت بوش میشد منطقأ میشد نتیجه گرفت حزب دموکرات کارهائی  که بوش کرده نمیکند و کارهای ابتکاری و از نوع دیگر خواهد کرد . طی بحران مالی اخیر آمریکا  ، که در ایجاد زمینه های آن هردو حزب نقش داشتند و مصوبه های مجالس آمریکا گواه آن است  ، وزیر خزانه داری دولت بوش  طرح   ۷۰۰    میلیار دلاری  معروف به    resque plan    را مطرح و  آقای جرج بوش تآکید و حتی تهدید فراوان میکرد که باید تصویب شود .  در ابتدا اکثریت اعضای حزب جمحوریخواه مخالف این طرح بودند . ولی حزب دموکرات و بویژه آقای باراک اوباما تاکید فراوان و پر حرارتی برای تصویب آن داشتند . وقتی هم که سرانجام این طرح به تصویب رسید رآی مثبت دموکراتها بسیار بیشتر از جمهوری خواهان بود .  اگر این بحران مالی خرابکاری یا نتیجه سیاست های غلط دولت بوش بوده پس چرا دموکراتها در اجرای طرح بوش   حرارت و نگرانی بیشتری داشتند ؟    این   resque plan  در عمل چیزی نیست جز جبران زیان وام دهندگان  و

بانکهای بزرگ آمریکائی و خارجی مانند ژاپن ، چین ، روسیه ،هند و امثال اینها از جیب مردم

آمریکا و از طریق افزایش مالیات . تاوان زیانی را که مقصرش خود بانکها و مشتریانش بودند

باید مردم آمریکا بپردازند . این اصل ماجرا است و بقیه حکایت های شیرین . پس آن

شعار  change  و دفاع از مردم چه شد ؟ میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست .

 

طرح نو

با  وجود  همه اینها حزب دموکرات  ، با استفاده از راهنمائی و حمایت قدرتهای بزرگتر از خود  ،  طرح بسیار حساب شده ای برای فعالیتهای خود تنظیم کرده و در اجرای آن هم تا به حال موفق بوده .  به تصور من حزب دموکرات   گام به گام  دارد خود را منزه  از تمام آن چیزهائی که اقدامات دولت بوش را کند یا بی اثر یا نیمه کاره میکرد ، میسازد .  و به بیان دیگر دارد کاری میکند که وقتی روی کار آمد و خواست عمل بکند دیگر آن وصله هائی را که به بوش و حزبش چسبانده بودند نتوانند به دموکراتها بچسبانند .   سیاست های مبارزات انتخاباتی  حزب دموکرات  ،  مقدمه و یا پیش زمینه مناسبی را فراهم میکند که این حزب  بعدأ همان هدف های دولت  بوش    یعنی سیاستهای  دولت جهانی  را  این بار با قاطعیت به اجرا بگذارند و دهان همه از قبل بسته شده باشد .

نتیجه انتخابات ؟

در مواقعی که اوضاع اقتصادی خراب باشد و شاخصهای عمده سهام  سقوط کرده باشد مردم  چه به حق چه به ناحق گناه را به گردن دولت یا حزب حاکم میاندازند و از آن روگردان میشوند . در این هنگام هرمخالف  ظاهری یا واقعی هرچه بگوید که مردم را تسکین دهد و یا حرف دل آنها را با کلام آتشین و یا وعده های دلنشین به زبان آورد مردم برایش سرو دست میشکنند . قریب به اتفاق مواقع چنین بوده و درنتیجه  به نظر من آقای باراک اوباما  برنده این میدان خواهد بود مگر چیزی فوق العاده  و استثنائی  روی دهد که در لحظه  آخر ضعف های حزب دموکرات را  بزرگنمائی کند و مستقل ها و مرددها  را در لحظه آخر  به سوی جمهوری خواهان براند  .     یکی از ضعفهای حزب دموکرات عدم انتخاب  خانم هیلاری کلینتون با پشتوانه ۱۸  ملیون رای  به عنوان معاون رئیس جمهور  و در عوض برگزیدن  آقای جوزف بایدن  که خود در مبارزه مقدماتی از خانم کلینتون شکست خورده بود و فقط نود هزار رآی اورد  ،  میباشد . لابد  حزب دموکرات در انتخاب معاون رئیس جمهور  مصالح مهم تری را در نظر گرفته .  مسئله دیگر کدورت های نژادی است که هنوز ته دل بسیاری از آمریکائیان وجود دارد که ممکن است به بهانه ای  تأثیر کند .

بعد از انتخابات ؟

 به باور من اقتصاد آمریکا  و بقیه دنیا هنوز مرحله رکود خود را به پایان نرسانده .  شاخص های سهام بعد از انتخابات ممکن است یکی دو ماهی بهبود نسبی یابند  ول هنوز جای زیادی برای پائین آمدن دارند . هنوز خیلی مانده که  بازار مسکن و  اعتبار  credit   وضعیت مرتبی پیداکنند .  کسر بودجه هم که اساس همه  مشکلات نامبرده است  جنون آسا سر به فلک گذاشته .  اینها در آینده  مردم آمریکا را دچار گرفتاری بیشتری خواهد کرد . متأسفانه جوانان و دانشجویان  به وجد آمده با وعده و وعید  سرخورده خواهند شد . در نتیجه مردم ناراضی  خشم وناخشنودی خود را با شدتی بیشت متوجه دولت  آینده خواهند کرد . به همین سبب  رئیس جمهور آینده  از هر حزبی باشد و  صرف نظر از اینکه شایسته  یا ناشایست باشد  قاعدتأ  یکی از نامحبوب ترین روسای جمهور تاریخ آمریکا خواهد شد .  مطابق شرایط موجود و آینده  بروز ناآرامی ها  در آمریکا دور از انتظار نخواهد بود . بنابراین خوشا به سعادت آنکه بازنده شود .

ولی همه اینها به این معنی نیست که آمریکا  به عنوان یک کشور و نه دولت های رفتنی

آنقدر درمانده  شده که  هر کس هر چه خواست سرش بیاورد .  بویژه  با پیروزی باراک اوباما که

 وجهه صدمه دیده آمریکا موقتأ هم شده ترمیم مییابد ، هنوز آن قدرت را دارد که اگر قرار باشد

غرق هم بشود چند تا را قبل از خود عرق کند .  باید دانست  یکی از پیامدهای سقوط اقتصاد و

شاخصهای عمده سهام  در جهان و در رآس آنها داوجونز    dow 30   بروز بحرانهای شدید

سیاسی و جنگ در اینجا و آنجای دنیاست . اخیرأ  در ایران گروهی دچار این پندار شده اند که

انتخاب باراک اوباما به نفع ایران است و نامش را    او   با    ما    تلفظ میکنند . او نه تنها با ما

نیست بلکه در بست با آمریکائیها هم نیست . او وظیفه دارد در خدمت آنهائی باشد که برایش

چکهای چند صد ملیون دلاری کشیدند  ، رسانه ها را در حمایت از او بسیج کردند ،  درامد

کمپینش را به  بیش از دو برابر جمهوری خواهان  رساندند و تیم ۳۰۰ نفری مشاورین عالی را

برایش تدارک دیدند . صدها ملیون دلاری که خرج شده در راه رضای  خدا و پاداش اُخروی که

 نبوده .

روز و روزگار به همه ایرانیان و جهانیان خوش باد .

رشید دمهری