هرچه باشیم    گلهای یک گلستانیم

 
یکشنبه  4   دی   1390       25 دسامبر  2011

 
 به ویژه  در سالهای اخیر بر سر اینکه ما آریائی هستیم یا ترکیبی گونه گون ؟  ایرانی اصیل کیست و که نیست ؟  کدام اندیشه سیاسی یا دینی برحق است  یا ناحق ؟   و بسیاری از اینگونه  اختلاف ها ، جدل و کشمکش  به تندی گرائیده  .  برخی از هم میهنان ما رنج میبرند و یا بر خود ننگ میدانند که در ایران به زبان ترکی و مغولی و عربی هم گفتگو میکنند یا مردمانی از نژاد عرب و مغول و غیره هم در ترکیب خود داریم  . اینها را وصله نچسب و یا به نوعی ستون پنجم دشمنان ایران میدانند که خود و اعوان و انصارشان ضعف و تباهی برای ایرانیان به گفته آنان اصیل به بار آورده اند .  بیگانگانی هم که طمع به ایران دارند از این گونه اندیشه های نه همگانی ما نهایت استفاده را میبرند و در تدارکند تا شاید سرزمین ایران را باز هم کوچکتر کنند یا اگر شد به کل آنرا با دست خودمان از هم بپاشند . ما نمیتوانیم ضعف و کج اندیشی خود را با بیان نفرت مبالغه آمیز و شعار علیه بیگانگان ، پنهان کنیم  . اگر به جوهر و پس و پیش رویداد های ایران نگاه کنیم میشود دید که ما ایرانیان از اسکندر و اعراب و غرب و شرق و شمال و جنوب به واقع شکست نخورده ایم  .  ما از خودمان شکست خورده ایم  .  ما بیگانگان را تشویق کرده ایم و راه و چاه را نشانشان داده ایم و شرایط داخلی کشور را برای آنان آماده کرده ایم  . همه این خود زنی و خود ستیزی ها یکی از محصولات سیکل یا چرخه برگشت تمدن ایرانی است که البته پایانی دارد . ولی این روحیه منفی هیچگاه تمامن چیره نشده ، هیچگاه پاک باخته نشدیم . روان سالم و خرد نهادینه شده در این ملت همواره زنده و پایدار بوده و اگر چه پاره هائی از این سرزمین و فرهنگش را از دست داده  ولی بنیان و مایه اصلی آنرا پاسداری کرده .

 برمیگردم به آن تفاوت ها  یا به گفته برخی تناقض ها  که اگر ملت  ایران نتواند به درستی بر آن اندیشه کند  ، عوض بهره مندی از خیر ذاتی  تنوع  و گونه گونی مردمانش ، زهر کج اندیشی خود را باز هم خواهد چشید .
از جغرافیای ایران شروع میکنم . ما از همه گونه آب و هوائی که هر یک ویژه مناطقی از کره زمین است یک جا و در یک کشورنه چندان بزرگ همچون کلکسیونی بهره مندیم . این کم نعمتیست ؟ بی همتا نیست ؟

 به کلکسیونی دیگر نگاه کنیم :

بنا به گفته پژوهش گران از صدها هزار سال پیش در ایران مردمانی زندگی کرده اند که آنها را بومیان ایران مینامند . بعدها مهاجرانی دیگر که آنها را آریائی میخوانند هم به این سرزمین وارد شدند که درست تر است بگویم ایران را با زور و جنگ تصرف کردند و در نهایت با قدیمی ترها سازش کرده و ترکیب شدند و هنر و توانائی خود را در خدمت آباد کردن این سرزمین قرار دادند . بعد ها عرب و مغول و اروپائی هم به این سرزمین هجوم آوردند و تلاش کردند ایران را از آن خود کنند  که نشد و حتا وارونه شد و ایرانیان آنها را آن خود کردند . سوای اینکه هر کدام چه خیر و شری برای ایران داشته اند نتیجه این شده که حالا ترکیبی چند نژادی و زبانی  و قومی  شده ایم شبیه همان آب و هوای متنوع و از همه رنگ ایران . و این تنوع ها هم نه ضعف بلکه قوت ، زیبائی و بزرگی این ملت را میرساند .

مقایسه هائی  تا واقع بینانه ترهستی کنونی ایران را دریابیم :
 
 آهن ، مس ، روی و سرب و غیره هر کدام خواص منحصر به فرد خود را دارند ولی ترکیب ویژه و استادانه اینها آلیاژی را به وجود میآورد که بسیار کاراتر و مقاوم تر از تک تک آنهاست .

داروخانه ای که تنها یک نوع دارو دارد بهتر میتواند با ناخوشی ها مقابله کند یا آنکه انواعش را در گنجینه خود دارد ؟

در یک خوراک خوب انواع موادی به کار میرود که هر یک به نوبه خود مجموعه غذا را خوش خوراک و مفید و معتدل میسازند .  ما زرد چوبه را به تنهائی نمیتوانیم مصرف کنیم ولی در ترکیب شوربا هم خودش و خواصش به بدن میرسد و هم بقیه اجزای خوراک را  خوش گوار میکند .
ترکیب مناسب و متنوع ، کل فرآورده را بهتر میکند هر چند که اجزایش نوعی ناسازگاری با هم داشته باشند که این اختلاف هم نه بد بلکه اگر به اندازه باشد خوب و سازنده است .

 در واقع ایرانیان آن بخش از انواع نژادها و ملل را، به همراه گویش ها و فرهنگ هایشان  ، که شایستگی ،  وفاداری  ، و قدر دانی خود  به این سر زمین و فرهنگش  نشان داده اند  ، هم پذیرا شده اند واینها نشان از ظرفیت بالای هسته اصلی این ملت و فرهنگ جهان بین و جهان گرایش دارد . واین تنوع نژادی و زبانی و دینی و سیاسی و عقیدتی که در نگاه اول و سطحی منفی مینماید درست برگ برنده ما و همان آلیاژی هست که توش و توان بیشتری برای حفظ این سرزمین به ارمغان آورده .

 
اگر با واقع گرا ئی  به همه  رنگارنگی قومی ، زبانی ،  دینی ، مذهبی ، سیاسی ، اندیشه ای و هرچه و هر چه که در زندگی ایرانیان هست نگاه کنیم گلستانی را میبینیم با گل های رنگارنگ  ، که هر کدام زیبائی و کارائی ویژه خود را دارد .  و از چنین گلستانی است که نه تنها همه ایرانیان بلکه جهانیان هم میتوانند بهره مند شوند .
البته اینکه خلق و خوی کل دنیا و آدمیزادش که حاصل خوب و بد تمدن کنونی  است راه ستیز و کینه و جنگ و احیای اندیشه های فرقه ای و به ظاهر مذهبی و غیر مذهبی و چپ و راست  ویرانگری در پیش گرفته حکایت دیگریست که به اشاره در نوشته های قبلی این وبلاگ آمده  و در فرصت بعدی و نوشته های جداگانه شرح حال بیشترش در میان گذاشته میشود .
 با وجود همه اینها باور من  بر اساس دریافتم از فرهنگ و تمدن ایران اینستکه ملت ایران این قابلیت را دارد که در جهان پر آشوب امروز و آینده هم کمترین صدمه را ببیند و هم  راه آبادانی  با دوام با پیروی از برتری طبیعت ،  پیش روی آیندگان قرار دهد . اینگونه نیست که اگر یک تمدنی از اوج  خود  سراشیب میشود  دیگران هم درست همان راه  را بروند .  پس رفت تمدن ایرانی از از اواسط ساسانیان تا به حال همزمان است با پیشرفت نسبی اعراب و مغول و عثمانی و آخر سر غرب و شرق . اگر بنا باشد تمدن غرب فرو کش کند آیا ممکن نیست با آغاز شکوفائی مجدد تمدن ایرانی جبران شود ؟ اگر تمدن و تکامل جامعه بشری میراثی است که بنا به شایستگی مردم زمانه دست به دست میشود آیا ایران مصالح بنیادی پاکیزه کردن خود و کمک به باز سازی مجدد جهان را ندارد ؟

رشید دمهری